سرآغازش همچون سرانجامش تنها نغمه ای بی صدا است . آوایی راستین که زلف های پریشان را آراسته می کند و جامه ی تاریکت را روشنی می بخشد . مرا شیدای خود ساخت . به من آموخت که چگونه برنایی راستی درونم را جاودان سازم.
چون شفقی است که بدون هیچ کلامی مژده ی پگاه را می سراید. تنها چهره اش را نمایان می کند و تو می بینی.
همانند خانه ای آرام برای مردمان است تا در منزل اَمنش اشتباهاتشان نمایان گردد. کاش برای هم خانه ای امن بودیم تا بر اشتباهاتمان چیره می شدیم و در دنیایی زیبا روزگار سپری می کردیم. ای کاش قلبمان قادر بود قدرت سکوت را داد بزند ، کاش آینه بودیم .
اما ما چگونه مخلوقی هستیم آیا در آستانه ی حقارت دیگران را تحقیر می کنیم!!! ما تنها قادریم برای اشتباهاتمان بانگ برآوریم اما توان این را نداریم که با آنان مقابله کنیم.
کاش آینه بودیم کاش نغمه ای بی صدا و قدرتمند بر وجودمان حکم می راند.
درباره این سایت