فصل دوم

و اما هنگامی که پسرک خورشید ، معشوقش را از دست داده ، به یادگار گیسویِ یار ، زمین را می درخشاند و نور و گرمایش را به زمین می بخشد و برای سیب سرخی که در دستان بانوی جوان است تمام نهال های شکوفه را میوه می کند.

شعر های عاشقانه ی پسر ، تمام جهان را خبردار می کند. اشعار پسر آنقدر گرم است که از گرمایش آب های کوچک ، خواهند سوخت ، حتی باران هم دیگر قادر به گریستن نیست.

اما هنگامی که رود ، داستان پسرِ خورشید را می شنود با تمام قدرت از کوه های مرتفع به میان مرغان می آید و هم چنان که در حـال خروش است داستان را بازگو می کند. زاغ پَر سیاه که درمیان پرنده هاست با شنیدن سخن رود ، بال هایش را به پرواز باز می کند تا خبر را به مردمان بدهد.

اما بگوییم از فغان های یار که خانه پریانِ آب را در هم کرده است ، و ملکه ی آب را حیران و غمگین . ملکه پریان ، دوستِ زیبایِ بانوی بهار، به دیدن دوستِ آراسته اش پرواز کنان به دیوار جادویی آسمان می رسد و از ققنوس ها اجازه ی ورود می کند .

ملکه با دیدن دخترِ بهار شروع به همدردی و گریستن می کند و برایش از اشعار پسر خورشید می گوید و می گوید که زمین به رنگ گیسوان او ، درخشان شده است .

صدای پسرک آنقدر دلسوز است که حتی به گوش پدر می رسد. خورشید برای همدردی خود را به زمیـن نزدیک می کند و گرمایش را با تمام قدرت به طرف پسر می تاباند.

سیمرغ ها که در آسمان در سفر به آسمان سوم هستند همهمه کنان خبر را به درویشان پدر پیر بهار می دهند. سرانجام داستان عشق به خانه ی خزان می رود.

خزان که خشمگین تر از همیشه است برای دیدن بهار پر های آتشینش را می لرزاند و در آسمان دوم به فرود می نشیند .

بهــار با دیدن پـدر گونه هایش سرخ می شود و از شرم شکوفـه ها را به دورخود می پیچاند . پدر ماجرا را از بانوی زیبـایی ، جویا می شود و دختر به سختی پاسخ می دهد که تا به حال عشق این چنین معشوقه ای را درنیافته است .

سخنان بهار که اتمام می یابد پدر از اشک های سوزان دختر به ستوه می آید و به زمین می رود تا پسر، قدرت بازگشت داشته باشد.

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه توت فایل روناس ترنج Pamela دانلود مد بازی ها | world of mod game کتابخانه شهیده ناهید فاتحی روستای هشمیز . کنکور آسان است آموزش تخصصی تعمیرات موبایل •°¯`•. ♥ MuBe ♥ .•´¯°•